Wednesday, December 29, 2010

دقیقا پارسال همین موقع بود که پامو به خاک اینجا گذاشتم، یعنی یه سال از شروع تجاوز غیورمندانه و کلفت مآبانه و سرشار از کس خلیه ما به اینجا میگذرد و معلوم نیست تا کی هم ادامه داشته باشه، یه سالی که خیلی سخت بود و کلی اتفاق توش افتاد، کی اصلا فکرشو می کرد من یهو کیر تو کلم بخوره پاشم بیام
پارسال وقتی اومدم هیچکس رو نمیشناختم، هیج جایی رو بلد نبودم و هیچ برنامه ای هم نداشتم فقط یه پسر خاله ای اینجا داشتم که بهترین ساپورت دنیا بود مثل تمام سالهای زندگیم و مثل همیشه از همه کار و زندگیش زد تا هر کاری از دستش بر میاد برای من بکنه
امسال دیگه این ساپورت رو هم ندارم، خیلی خسته ام.. خیلی

نمیدونم ولی شاید دیگه ننویسم اینجا. نوشتن یا ننوشتن ... مساله این نیست... اصلا مساله ای در کار نیست

نمیدونم

Friday, December 24, 2010

همونطوری که اطلاع دارین امشب شب کیری ست مست!! است و ما هم که میدونین اینجا داریم میمیرم از خوشی، امشب رو هم مثل شبای دیگه نشسته ایم در خانه و مشغول کردن کف هستیم
ولی چند شب پیش که اینجا شب یلدا بود (اگه تو کشور شما همچین چیزی نیست سرچ کنین، چیزی شبیه شب چله است!!) ایرانیهای اینجا تو یه کلیسا! یک مراسم بخور بخور داشتن به این صورت که هر کی یه چیزی درست کرده بود آورده بود برای خوردن، ما هم عین خر دو تا پیتزا به دست گرفتیم و رفتیم به جاش تا خرخره غذای ایرانی خوردیم


البته لازم به ذکر است که دی جی معروف اینجا هم مثل همیشه با هنرنمایی خود مجلس را به گا داد طوری که حتی وقت برای مشاعره و.. هم نشد. میگن فقط سه تا دی جی تو دنیا هست که میتونن وسط آهنگ برسونمت جوری آهنگ رو به ای قشنگتر از پریا عوض کنن که خود حکیم ابوالقاسم فردوسی هم راست کنه برای گاییدن این شخص. یکیش اینجاست، یکیش تو سنگاله سومیش هم تو مهدیه تهران

Wednesday, December 22, 2010

خب از دنور برگشتم، با کلی غم و خاطره و ناراحتی
بدترین قسمتش وقتی بود که من باید به جاش می رفتم رو سن و مدرک کوفتی رو می گرفتم

جای جالبش اینه که از صبح که رفتیم بیچاره ها کلی تحویل گرفتن و کلی تدارک دیده بودن با اینکه کلی کار هم هر کدوم داشتن، یه نفر کسخل هم که دائم ما رو همه جا اسکورت میکرد و تو فیلم هم پشت سر منه، اون بالای سن هم همه اساتید و رئیس دانشکده ها و.. نشسته بودن و منم که به زور جلوی خودم رو میگرفتم رفتم اون بالا و نفهمیدم از کی مدرک چی رو گرفتم
البته آخرش فهمیدیم اونی که همش پشت سر ما بود خود رئیس دپارتمان بود
در کل همه چی عالی میشد اگه خودش هم بود
کییییر در زندگی

Friday, December 17, 2010

به شخصه امتحانات الهی رو به امتحانات پایان ترم ترجیح می دهم

Saturday, December 11, 2010

 اینم بخشهایی از هالوین که قول داده بودم به همراه مشتی کس مغز
اگر شما در این فیلم هستید بیخودی جبهه نگیرید با دیدن فیلم به کس مغزیه خود پی میبرید

به علت وجود فشار و سانسور شدید در این کشور ویدیو حذف شد، انشاءا.. با همکاری ویکی لیکس در آنجا منتشر میشود

Friday, December 10, 2010

خب این پروژه فاینال این درس کوفتی هم تموم شد (پروژه همانا ساخت بازی روی اکس باکس بود) و دیروز طی مراسمی در وسط دانشکده ملت اومدن و به بازی کردن و رای دادن پرداختن که من فهمیدم که برای ملت گلابی بودن و میزان کس شعریت بازی بیشتر از جنبه های تکنیکی و افکتهای بازی اهمیت داره و کسخلا به یه بازی رای داده بودن که در حد آتاری هم نبود چه برسه به اکس باکس، و در نهایت با نا داوری سوم شد بازی.
من خودم به شخصه پروژه های قبلی مثل برنامه نویسی روی نوکیا اِن نهصد رو ترجیح میدم (بلدم لاتین هم بنویسمشا فقط این فونتش به
گاست) و چیزی نمونده بود در آخرین لحظه این اکس باکس جاکش به گا دهد مارا که ناکام ماند
اینم مدرک یک ماه کون پارگی که هر کاری کردم این بلاگر کس مغز افقی نشونش نداد


Monday, November 29, 2010

عرض شود که جمعه ای که گذشت، مصادف بود با جمعه سیاه که بعد از روز شکرگزاری این ابله ها بود و این دوشنبه هم مصادف بود با دوشنبه سایبری
البته این اسامی ربطی به وقایعی نظیر قیام مردم نیکاراگوئه یا کشتار سیاهان در جمهوری دومنیکن یا نبرد ارتشهای سایبری نداره و فقط به شروع حراجهای فروشگاه ها مربوط میشه که این مهم هم بدون بلاهت خریدار امکان پذیر نیست
البته اکثر جنسهای خوب رو چهار و پنج صبح میبرن و چون ما از این کونها نداریم با جماعت کون گشاد بعد از ظهر رفتیم که چیزی هم یافت نشد ولی در مورد خرید آنلاین هم یه لپ تاپ و یه گوشی و یه دوربین و یه ساعت و یه عینک که هیچ یه کس موش هم گیرمون نیومد بخریم
فقط گفتم که اگه برا خرید خواستین بیاین بدونین کی بیاین

Sunday, November 14, 2010

هفته قبل طی یک اقدام انقلابی به خانه استاد دعوت گشتیم به صرف باربیکیو! من که از همون اول که شنیدم تو کتم نمیرفت که بدون هیچ چشم داشتی دعوت شده باشیم، آخر سر هم کاشف به عمل آمد برای امر بارکشی و تغییر کاربری اتاق دعوت شدیم
البته خب حقم داره، این همه دانشجو گرفته چرا استفاده نکنه؟ فقط از راه رسیدیم لاکردار نذاشت کون رو زمین بزاریم، یه مقداری که بکشی کردیم، یعنی همون بارکشی کردیم، دیگه نشستیم پای تی وی و دوستان چون هیچکدوم وقت ندارن یکی بخرن و نگاه کنن کمی زیادی سر کانالها علاقه نشون میدادن که شانس آوردیم دعوا نشد
آخرشم یه بازی باحال کارتی به اسم ست زدیم که بسیار عالی بود و به همه توصیه میگردد

Saturday, November 6, 2010

دیشب آداپتور لپ تاپ تصمیم گرفت دیگه کار نکنه! حالا تا نصفه شب میمونم و کار میکنم در دانشگاه از بی اینترنتی در خانه
کیر در شانسمان

Sunday, October 31, 2010

همانطوری که در خبرها آمده بود، هالوین بوده و بی هیچ مقدمه ای میرویم سر عکسها






یه فیلم هم هست که بعد از سانسور میزارم

Friday, October 29, 2010

عرض کنم که ما فکر میکردیم اینجا بیابونه ولی به برکت یه رودخانه که از وسط شهر رد میشه یه چند تا درختی وسط شهر در اومده که چندی پیش سری به آنجا زدیم که خود خرشون میگن جنگل ریو یه چیزی! ولی ما بهش میگیم مقداری سبزی در بیابان، بیخودی هم گول عکس رو نخورین، اینجا بیابونه
خوب همین دیگه


Sunday, October 24, 2010

دیروز یه چند جایی رفتیم، اول که رفتیم مال (مالٍ خودمان!!) برای خرید چون حراج بود و قیمت خیلی چیزها نصف شده بود که البته هیچی گیرمان نیامد

بعد هم سر راه رفتیم فروشگاه اپل که دو دسته آدم توش بودن یکی جوانان کس مغزی که پولشون زیادی کرده و دوست داشتن یه چیز گوگولی بگیرن و باهاش لاس بزنن
دسته دوم هم افراد پیری بودن که یه چیزی برای دکوراسیون خونه میخواستن
دسته سوم هم تو کونتون که فکر نکنین من با اپل دشمنم، ولی بقیه برندها رو با مشخصات مشابه میتونین با نصف قیمت بخرین

بعد هم یه بیلیاردی رفتیم که خیلی فرق خاصی با ایران نداشت فقط میز اسنوکر توش پیدا نمیشد و کمی گرونتر بود و توش چیزهای غیر مجاز سرو میشد

Sunday, October 10, 2010

عرض شود که توی این شهر جالب ترین رویدادی که هر سال اتفاق میوفته جشنواره بالن هاست، که هر سال یه هفته ای برگزار میشه در دو نوبت صبح زود که هوا میکنن، البته بالن ها را و غروب که هوا نمیکنند و فقط مشعل ها را روشن میشه داخل هر کدوم از بالن ها. که 
متاسفانه با کون گشادی عده ای از عوامل کون بر کف نشد شب خدمت بالن ها برسیم
ولی قسمت صبح از طلوع خورشید شروع میشد که ما قبل از ساعت شش بیدار شدیم و با اتوبوس خودمان را به یک ترمینال رسانده و از آنجا هم اتوبوس هایی بود که تا محل برگزاری ما را حمل کردند! و قسمت تخمی همانا بیدار شدن و حرکت در تاریکی بود
ولی این فستیوال در نوع خودش بزرگترین در دنیاست و از همه جای دنیا بالن هایی در شکل های مختلف هوا میره که من هرچی گشتم نتونستم از ایران بالنی که قرار بود به شکل کس عمه آقا هوا بره را پیدا کنم
حالا یه چند تاشو ببینین اگه مشتری شدین بگین ای میل کنم






Tuesday, September 28, 2010

پریشب رفتیم بولینگ
اول از همه من کلی کف کردم که تو این خراب شده از این امکانات پیدا میشه
بدم اینکه عجیب بود جایی تو این خراب شده بده ساعت ده هم باز باشه

نکته بعدی که خیلی دلخورم کرد این بود که باشگاه مختلط بود!!! وقتی چند تا کاکا سیاه از خدا بی خبر اونجا رو بگردونن همین میشه
تنها نکته مثبت این بود که برای یه خط چهار نفره حدود پنجاه چوق پیادمون کرد که دستش درد نکنه! تا ما باشیم به این مراکز فساد قدم نگذاریم

کس عمه بولینگ

Thursday, September 9, 2010

روز دوشنبه در یکی از دهات های اطراف یک فستیوال مشروب بود که ملت میومدن کمی از هر کدام کوفت جان میکردن و اگه حال میکردن میخریدن یا مثلا امتیاز میدادن

که البته چون در ماه مبارک بود من به قصد پشت و رو کردن بساط این عمه قحبه ها و فرو کردنه تک تک بطری ها  به کون کفار رفتم! که نشد! و انار از همه بهتر بود
علت فرو نکردن بطری ها هم این بود که با یه مشت چاقال چترباز رفته بودیم که اگه دست خودشون بود نفری یه قیف به کون خود میکردن و بشکه بشکه به خیک خود شراب میریختن تا جان از کون مبارک خارج گردد


Saturday, September 4, 2010

تو راه برگشت که بودیم یه ماشین کت و کلفت زیر پامون بود که گویا امکانات فضانوردی هم داشت!! یعنی یه دکمه زیر آینه بود که برای مواقع اضطراری میزدیش و وصل میشد به مرکز پاسخگویی اضطراری که نمیدونم چی شد یهو راننده کس مغز ما هوس کرد دکمه رو بزنه
تا دستش خورد به دکمه یهو شروع کرد به بوق آزاد زدن، حالا هر چی هم میزدیمش دیگه قطع نمیشد، یارو هم ترسیده، ماشین و زد کنار جاده و خاموش کرد که به خیال خودش قطع بشه ولی بعد چند تا بوق یهو صدای اپراتور تو ماشین پخش شد؛ این بابا هم که از ترس داشت خودشو خیس میکرد برگشت به یارو گفت
sorry, we dialed wrong number!
آخه آدم کونی مگه میخواستی شماره شوهر عمه کونیتو بگیری که دستت خورد به این؟

حالا دوست داشتم قیافه یارو رو ببینم که چی در مورد ما فکر کرده، که مثلا اینا میخواستن با عمشون تماس بگیرن که این دکمه رو زدن یا فکر کردن دکمه رو بزنن اپراتور میاد ازشون میپرسه با کی کار داشتین عزیزم

Wednesday, August 18, 2010

روز آخر سفر رفتیم یونیورسال استودیو که ترکیبی از پارک تفریحی، شهرک سینمایی و .. بود
گفتم در ادامه یه نمایش خیابونیشو بزارم، آخه داشتیم رد میشدیم یهو یه ماشین اومد چهار تا کسخل ازش پیاده شدن شروع کردن بالا پایین پریدن

ببینید و لذت ببرید از این کس های صورتی
کون لقتون

Thursday, August 5, 2010

وقتی با هواپیما داری وارد آمریکا میشی یه برگه میدن پر کنی که اگه میوه یا دونه گیاه داری بنویسی، تو راه کالیفرنیا هم همین بساط هست فقط کاملا کس شر چون مثلا جاده ای که از وگاس میاد رو نمیتونن چک کنن و فقط جاده های خلوت رو گویا خفت میکنن

ما هم که داشتیم میرفتیم، نصفه شب رسیدیم به بازرسی، دیدیم یه یارو علاف وایساده میگه میوه چی دارین؟ ما هم گفتیم انگور و موز.. و ظاهرا یارو هم هوس انگور کرده بود و فقط انگورا رو خفت کرد 

Sunday, August 1, 2010

خب عرض شود که کون فرانس خوبی بود
یه سری عوارض جانبی هم داشت سفر، مثلا  با زمان بندیه دقیق شش صبح رسیدیم اونجا در حالی که دوازده ظهر اتاق حاضر میشد و به اندازه نصف زمان توی راه بودن رو مجبور شدیم تو شهر کس چرخ بزنیم
البته هتلش خوب بود، یه هتل قدیمی تو محله چینی ها، که مجهز به اینترنت وایرلس مجانی، مایکرو ویو، اتو، گاز، قهوه جوش و ... نبود و فقط یه اتاق دو تخته دو در سه بود که سه نفر چپیده بودن توش
یا مثلا کی فکر میکنه که سه تا دانشجوی دکترا مجبور بشن وسط لس آنجلس یه شب رو تا صبح در ماشین بخوابن که به لطف وجود یه خرس ابله مکزیکی این امر محقق شد

ولی مهمترین فایدش دیدن دوستان قدیمی بود

حالا کم کم باقی ماجرا رو هم میگم، الان دیگه کونش نیست



و من از سفر آمدم
آن هم با پتو!! حالا بعدا میگم چی شد، الان برم بخواببببببببببم

Monday, July 19, 2010

تا حالا شده به استادت بگی کس عمت؟ خب من گفتم

جریان این بود که ما تو مسنجر به یکی از بچه های لب گفتیم چه خبر؟ اونم گفت سلامتی و منم گفتم کس عمت! که گویا استاد فضول پای سیستم بوده و چون کمی فارسی بلده از یارو پرسیده این کیه که گفته چه خبر، و بعد هم خود فضولش جواب سلامتی داده و ما هم بلافاصله یک کس عمت نثارش کردیم

کلی کیف کردم

Saturday, July 17, 2010

کم کم داره از پوکر زیادی خوشم میاد
خدا وگاس را از دسترس ما دور نگه دارد

Monday, July 12, 2010

دیروز چهلمش بود... چقدر زود میگذره...شادیها، خنده ها، خوشی ها.. و چقدر دیرپاست غم ها

اینجا هم همه چی مثل سابقه، بعد از بیست سال از فوتبال و جام جهانی و ... کشیدم بیرون، آدم بد شانسی مثل من با این اعصاب کیری دیگه بیش از طاقت دیدن بی عدالتی رو نداره

کلا که امسال تا اینجاش برام سال خوبی نبوده. بد بیاری هم همه جوره ریخته سرمون از مسائل پیش پا افتاده مثل جام جهانی و جام باشگاه ها بگیر تا درس و زندگی و خانواده و ... که هیچ کدوم خوب پیش نرفته. به قول شاعر که میگه:

اگر از آسمان صد کس ببارد .......... یکی هم روی کیر ما نیاید
اگر از آسمان یک کیر بیاید .......... رود در کون ما رد خور ندارد

Wednesday, July 7, 2010

این یه دلخوشی رو داشتیم که دیگه نداریم

کیرم تو فوتبال که از من بد شانس تر توش پیدا نمیشه
واقعا دیگه خسته شدم از این همه بی انصافی و دل خوشی الکی

Tuesday, July 6, 2010

عرض شود که دیشب بیست و دو بهمن اینجا بود و مثل تهران که چند جا آتیش بازی میکنن، اینجا هم تقریبا کل شهر آتیش بازی بود! تنها نقطه ضعف اینجا این بود که کسی ا...اکبر از بالای پشت بام نمی گفت که شاید به خاطر ارتفاع کم بام ها بوده و ترس از حمله اراذل
به هر حال ما هم رفتیم یه پارکی که توی یه محوطه باز آتیش بازی انجام میافت که فرصت نشد بیشتر از چند تا عکس در حال راه رفتن بگیرم، چون با یه مشت ابله ندید بدید رفته بودیم که فکر میکردن اگه ده دقیقه راه برن تا به نقطه آتیش بازی برسن با منظره خیلی قشنگی رو به رو میشن یا مثلا اجازه میدن که یکی هم اینا بفرستن هوا! کسخلا






 

Saturday, July 3, 2010

کلا دلم برا مارادونا سوخت! ولی آلمان عشق است

Sunday, June 27, 2010

هیچ چیز همانند گاییده شدن انگلیس توسط آلمان ما را دلشاد نمیکند

Saturday, June 19, 2010

خیلی بده که آدم به عنوان یک استاد، که فقط نصفش مکزیکیه جو گیر بشه و با پرچم مکزیک بیاد بازی و ببینه و سرود ملی مکزیک رو هم برا خودش هی بخونه

Sunday, June 13, 2010

دیروز رفتیم یه رستورانی که همیشه بازیهای فوتبال پخش میشه توش برای بازی آمریکا-انگلیس و عجیب این بود که این آمریکایی هایی که فوتبال به تخمشونه چه تشویقی میکردن تیمشونو یعنی به ازای هر پاس سالم اینا یه دور میرفتن رو هوا! البته در حد تیم آمریکا واقعا حق داشتن که به خاطر یه پاس هم برن رو هوا از خوشحالی

انگلیس هم که طبق معمول رید و ما کلی حال کردیم، این جور مواقع همیشه زنگ میزدم به پسرخالم برای کل کل کردن... ولی دیگه کسی نیست برای کل کل

Monday, May 31, 2010

دیشب پسرخالم برای همیشه از پیشمون رفت
هیچ وقت برادر یا خواهری نداشتم ولی توی این بیست و هفت سال همیشه مثل یه برادر بزرگتر کنارم بود، همیشه کمکم کرد، همیشه حمایتم کرد.. و من هیچ وقت نتونستم ذره ای از محبت هاشو جبران کنم، مثل الان که هیچ کاری ازم بر نمیاد

توی برزخ گیر کردم
 

Saturday, May 15, 2010

عرض شود که دیشب یه کسخلی به مناسبت رفتن دانشجویان مهمان که یه ترم ار اروپا و سایر کشورهای درپیت اومده بودن یه پارتی گرفته بود تو یه خونه خارج شهر و از یه هفته قبل تو فیس بوک دعوت کرده که ما نیز لبیک گفتیم
یه خونه بود تو مایه های امریکن پای، از نوع بخور و برین و برو! فقط نفهمیدم یارو پولش زیادی کرده بود، خونش زیادی کرده بود، کسش خل شده بود یا چی؟ کل خونش به گا رفت
دیگه آخراش پامو میذاشتم زمین به زور کنده میشد
جای همه دوستان الکلی خالی بود

در عکسها گاد فادر(فاکر؟) پارتی را ملاحظه مینمایید



Wednesday, May 5, 2010

گرسنگی بد دردیه
تا همین پریشب که رفتیم وال مارت، تقریبا یه ماهی میشد که به خاطر پروژه و امتحان و ... نرفته بودیم چیزی بخریم و تقریبا همه آذوقه غذایی ته کشیده بود و کار به جایی رسیده بود که شروع به جیره بندی کرده بودیم و دنبال خفت کردن یه تیکه نون از هم بودیم و فکر کنم اگه یه کم دیگه ادامه پیدا میکرد تا الان خود یخچال رو هم آب پز کرده بودم و خورده بودم
حالا بخت رو کرده و امروز هم یه باربیکیو مفتی جلو دانشکده برپا بود و فعلا نیازی به خوردن یخچال احساس نمیشه

Friday, April 30, 2010

کیرم در باد
در نگاه اول ناممکن به نظر میاد، اما شدنیه

امروز دیگه کم مونده بود ما را با جایمان بکند ببرد آسمان! ... هنوزم شن تو دهنمه
کسکش 

Wednesday, April 28, 2010

جاکش کیست
طبق آخرین تحقیقات جاکش شخصی است که دارای خصوصیات زیر باشد
1. من نمیگم خودتان حدس بزنید

Tuesday, April 13, 2010

خب عرض شود که یکشنبه رفتیم به دامان بیابان به عنوان روز طبیعت یا همان بیست و دو به در!! همانطوریکه در عکس ها میبینید بنده به عنوان یار بی چشم داشت، پای منقل جان کندم تا عده ای کباب مفت به دست آورند و به غفلت بخورند




Saturday, April 3, 2010

یه سوال

اگه گفتین به هوایی که صبح آفتابی باشه، طرف ظهر برف بیاد، بعد از ظهر گرم و آفتابی بشه، نزدیک عصر ابری و بادی و بارونی باشه و بعدش آفتابی بادی باشه چی میگن؟ ها

آفرین درست حدس زدین،
کیری!


Saturday, March 27, 2010

دیشب رفتیم سیبیل پارتی
البته با گی پارتی که شما میرین فرق داره، دخترا هم بودن و دم در برا هر کی که نداشت میزاشتن، البته سبیل را
فلسفه این کار و نفمیدم، گویا صاحب هتل کسخل شده بود و خواسته بود هتل رو به گا بده





به ابعاد سبیل طرف دقت کنید

Monday, March 22, 2010

خب بالاخره عید هم از راه رسید و با اینکه هیچ جای دنیا عیدش مثل ایران نمیشه اینجا هم یک مراسم در یک هتل گرفته بودند که با پذیرایی مفصل شامل کمی شیرینی و تعدادی میز و صندلی و یک دی جی بسیار حرفه ای تکمیل شده بود
گفتم حرفه ای؟ خب نمیدونم دقیقا به کسی که وسط آهنگ ساسی مانکن یهو میره رو خدای مستون بیژن و بعدش بدون اینکه به ملت فرصت تطبیق با ترکمالشو بده یهو میره رو بندری، چی میتونین بگین ولی ما بهش میگیم جاکش، عمه قحبه، کونی، کس کش و امثالهم
البته باید یادآوری کنم که این کس کش صدای خوبی هم داره و در وسط آهنگ میکروفون به دست شروع به کامنت گذاشتن و دادن پارازیت رو هر آهنگ میکرد به طوریکه نه میفهمیدی چه زری داره میزنه نه میشد فهمید چه آهنگی داره پخش میشه
خلاصه اولین جشن عید یا به عبارتی چگونه یک دی جی یک پارتی را به گا میدهد را دیدیم



Thursday, March 18, 2010

شب قبل چهارشنبه سوری بود و ما هم طبق فتوای آقا، رفتیم که مراسم را به جا آوریم
دولت دیکتاتوری اینجا یه زمین خاکی بغل یه گاو داری رو فکر کنم تونسته بود جور کنه برا ایرانیا که اونم با امکانات خوبی نظیر عدم وجود نور و وجود یه دی جی تخمی و جواد کامل شده بود
باز بگین حکومت ایران بده که تو هر کوچه ای اجازه میده مراسم رو به جا آورین

اینم چند نمومش


Monday, March 15, 2010

یه هفته تعطیلات بین ترم شروع شده و اتمامش مصادف هست با عید نوروز
پس بهترین زمان برای اتاق تکانی همین الانه

ولی کدوم خری واقعا فکر میکنه من دارم خونه تکونی میکنم؟ یکی بیاد کمک من لطفا

Tuesday, March 9, 2010

وقتی میگم دور و بر مارو یه مشت و گی و بچه کونی گرفته هی بگین نه!
یکی چند شب پیشا خواب دیده که به صورت داگی داره کون یکی از بچه ها میذاره و آخرش هم لب گرفته از یارو!!! حالا خوبه اینجا مثل ایران هم انقدر محدودیت نداره
آخه این چه جاییه که آخر عمری گیر کردیم

Monday, March 8, 2010

مراسم اسکار هم تموم شد، اگه میخواین بدونین کیا برنده شدن یه سرچ بزنین

فقط خواستم بگم به تخمم

همین

Monday, March 1, 2010

اگه تو گوگل سرچ کنین "کون بر عکس" (با گیومه) اولین و تنها نتیجه آمده وبلاگ اینجانب است!! اکنون این شما و این هم رابطه آن با شقیقه

Thursday, February 25, 2010

امروز ناهار رفتیم سوپر سالاد! و من دلیل چاقی این ملت را یافتم. یه چیزی شبیه اردک آبی که البته به نظر میرسید فقط سالاد باشه، یه شش هفت چوق دادیم ولی دیدیم علاوه بر سالاد، سوپ، نان سیر، سیب زمینی تنوری(نه از نوع خام یا ذغال) کیک، میوه، دسر، بستنی... هم میشه خورد
نکته بهتر، تا خونه فقط دو سوت راه است
و فکر کنم تا چند ماه دیگر به یک خرس صد کیلویی تبدیل گردم
یه مشت بچه چاقال دبیرستانی و برداشتن آوردن همه جارو بهشون معرفی کنن و کلی جایزه و خایه مالی دیگه که تورو خدا این دانشگاه و دانشکده رو انتخاب کنین! ما قول میدیم کلی امکانات بدیم بهتون
بعد تو مملکت ما همه سعی بر اینه که تعداد کمتری بتونن برن دانشگاه
این است رمز پیشرفت کشور اسلامی

Sunday, February 21, 2010

خب دسک تاپ که رسید به زودی بساط بی ناموسیتان را به راه میاندازیم! باشد که آمرزیده شوید
فقط خودم شخصا هرکی که سایتهای فیلتر شده رو بره عروس میکنم

Tuesday, February 16, 2010

چند شب پیشا دانشگاه یه برنامه گذاشته بود برای دانشجوهای خارجی که ما هم رفتیم یه چند تا عکس انداختیم
که چون مثل برخی دوستان که فکر میکنن اینجا باید رو داشت و رفت چسبوند به دخترا تا زود خودمونی شد، نبودیم با خودمان عکس گرفتیم


Thursday, February 4, 2010

خب قبل هر چیز یه توضیحی در مورد بنزین بدم! اینجا بنزین گالنی 2.3. تا 2.8 دلار هست که روزانه متغیره و میشه همونقدری که گفتم و به خاطر این به تومن گفتم که ملت قدر محمود را بدانند! در ضمن برای دوستانی که پرسیده بودند چرا غذای حاضری نمیخورم باید عرض کنم که آخه دانشمندا واقعا فکر میکنید من واقعا در طی یک ماه گذشته وایسادم آشپزی کردم؟؟؟

برسیم به نکات مثبت(البته اینا به نظر من رسیده تو این مدت و ممکنه تغییر کنه!) حالا

اولا چیزی به اسم احترام وجود داره در تمام جنبه ها! مثلا اینکه حتما در ساختمون یا اتاق رو برای نفر بعدی نگه داری، چیزی که تو ایران ابدا نیست

در ثانی اینجا خبری از ترافیک، آلودگی و سر و صدا اصلا نیست، که هر کدوم یه دنیا می ارزه. اصولا اینجا کسی بوق نمیزنه برات مگر اینکه مشغول دادن یه کون بر عکس باشی

اکثر خریدای اینجا با کارت و نیازی به پول نقد نداری، هم سریع تره، هم امن تر، هم راحتتر. کلا اینجا دو سری مردم از پول استفاده میکنن، اونایی که تازه اومدن یا ملتی که به صورت غیر قانونی اومدن! که ما تا مدتی جزء دسته اول بودیم

مورد بعدی اینترنت که با اینکه به نسبت اروپا گرونتره ولی برا ما ایرانیا یه نعمته و همه جا هم حضورش حس میشه، حتی در اتوبوسها

خامسا! از نکات خوب اینجا جی پی اس میباشد که به سادگی هر فروشگاه، رستوران یا هر گورستونی رو که بخوای میزنی و برات مسیر یابی میکنه، واقعا اگه بهش عادت کنی میفهمی چقدر تا الان تو پاچت بوده

فروشگاه های اینجا هم عالیه! مخصوصا حراجاشون که به راحتی طی چند مرحله 30، 40 یا 50 درصد تخفیف میخوره و اگه حواست جم باشه و کوپن تخفیف هم داشته باشی میتونی بعضی چیزا رو تا یک پنجم یا کمتر بگیرین

آرامشه اینجا هم عالیه و اینکه کسی کاری به کارت نداره و میتونی راحت و بدون دغدغه های مسخره، یه زندگی بدون استرس رو داشته باشی

آنلاین خرید کردن هم جزئی از زندگی اینجاست که مزایای زیادی داره، مثلا معمولا مالیات نداره و گشادی نیز کامل حفظ میشه که فقط یه سرچ میکنی و سفارش میدی میاد در خونه! خلاص

امکاناتی هم که در اختیارت میزارن خوبه، مثلا تو آزمایشگاه ما کلی وسیله برا استفاده هست از قبیل دو دستگاه اکس باکس، یه دوربین کنن 5دی! و تعداد زیادی نرم افزار از هر نوعی که بخواهید و یه دسک تاپ 1400 چوقی که تو راهه! هاهاها

اهمیت به سلامت و زندگی مردم هم اینجا کمی بیشتر از ایرانه، مثلا با کوچکترین تصادف، همه نیروهای امدادی از قبیل آمبولانس و آتش نشانی و آتش فشانی..! باید حاضر بشن تا مبادا کسی طوریش بشه

حالا فعلا همینا یادم میاد

قابل توجه کسانی (با فتحه نه با ضمه!) که میخواستن مکان ما را زیارت کنند، اکنون می توانند این شما و این هم اینجا


Sunday, January 31, 2010

خب ابتدا به نکات منفی اینجا می پردازیم

اولا اینجا همه چی گرونه! البته شاید فقط برای ما، چون اگه مثل خودشون ماهی پنج شش هزار تا درآری (منظور پول است) خیلی به نظرت نمیاد ولی برای ما به خصوص اول کار دانستن هنرهای پس انداز لازمه، حتی پول اینترنت و موبایل هم به نسبت کشورهای دیگه گرونتره

دوما که بیمه اینجا داخل است و اگر بیمه نداشته باشی و یه مرگیت بشه بیشتر هم داخل میشه، مثلا اگه پات بشکنه و بیمه نباشی راحت سی چهل میلیون تو کونته! ولی فعلا که برای ما دانشجوهای اینترنشنال بیمه خوبی گذاشتن

،مساله بعد خریده که اولش همه چی به نظرت ارزون میاد ولی کس عمت خندیدی چون اینجا از تابع تو کون کردن پله ای استفاده میشه یعنی به صورت ذره ذره تو کونت میکنن که دردت نیاد، مثلا مالیات و بیمه .. کم کم داخل میشه به مبلغ اولیه و آخرش تازه میفهمی چقدر تو رفته

مورد بعدی کاغذ بازیه تخمیه اینجاست که با اینکه همه چی الکترونیکی شده ولی هنوز مثل ایران دردسر داره کارای اداری و کلی باید حواست باشه که اشتباه نکنی

پنجما! اینجا مثل تهران نیست که هر جاش خواستی بری، یا باید ماشین داشته باشی که شامل مورد سوم میشه ( بنزین هم اینجا لیتری هفتصد هشتصد تومنه ) یا اتوبوس که اونم زمان بندیه دقیق میخواد و دردسرای خودشو داره، یا اینکه پیاده گز کنی که مثل سینما رفتن ما میشه! در ضمن فکر تاکسی رو هم نکن که فحش میدما

شهرای اینجا به جز چند شهر، کلا فلته یعنی به سختی ساختمون بالای سه طبقه میبینی که من به شخصه حال نمیکنم

وضعیت جاده ها هم اکثرا تخمیه، یعنی آسفالتش بعضی جاها ترک داره که در مقایسه با کشورای اروپایی افتضاحه

قوانین هم کاملا سفت و سخته، صد سالتم باشه بخوای مشروب بگیری کارت شناسایی معتبر باید نشون بدی! رفته بودیم فروشگاه یکی مشروب برداشت، از همه خواست پاسپورتشون رو نشون بدن تا بزاره بخره

نهما! بعضی چیزا رو برا عمشون میگن و شما نباید اعتنا کنید!! مثلا همین غذاها که روشون نوشته مثلا ده دقیقه تو فر بزارین یا
یه دو دقیقه تو مایکروویو، ولی اگه شما این کارو کنین غذای خام میخورین! باید یاد بگیرین که خودتون به مرور این مقادیر رو کشف کنین
در ادامه هم عکس پیتزای دوم رو براتون میزارم که هر چقدر هم خر و ابله باشین میفهمین که بسیار بهتر شده و این نشون میده من روزی صاحب بزرگترین رستورانهای زنجیره ای دنیا تحت نام سید هات! خواهم شد