Wednesday, May 5, 2010

گرسنگی بد دردیه
تا همین پریشب که رفتیم وال مارت، تقریبا یه ماهی میشد که به خاطر پروژه و امتحان و ... نرفته بودیم چیزی بخریم و تقریبا همه آذوقه غذایی ته کشیده بود و کار به جایی رسیده بود که شروع به جیره بندی کرده بودیم و دنبال خفت کردن یه تیکه نون از هم بودیم و فکر کنم اگه یه کم دیگه ادامه پیدا میکرد تا الان خود یخچال رو هم آب پز کرده بودم و خورده بودم
حالا بخت رو کرده و امروز هم یه باربیکیو مفتی جلو دانشکده برپا بود و فعلا نیازی به خوردن یخچال احساس نمیشه

2 comments: