Tuesday, September 28, 2010

پریشب رفتیم بولینگ
اول از همه من کلی کف کردم که تو این خراب شده از این امکانات پیدا میشه
بدم اینکه عجیب بود جایی تو این خراب شده بده ساعت ده هم باز باشه

نکته بعدی که خیلی دلخورم کرد این بود که باشگاه مختلط بود!!! وقتی چند تا کاکا سیاه از خدا بی خبر اونجا رو بگردونن همین میشه
تنها نکته مثبت این بود که برای یه خط چهار نفره حدود پنجاه چوق پیادمون کرد که دستش درد نکنه! تا ما باشیم به این مراکز فساد قدم نگذاریم

کس عمه بولینگ

Thursday, September 9, 2010

روز دوشنبه در یکی از دهات های اطراف یک فستیوال مشروب بود که ملت میومدن کمی از هر کدام کوفت جان میکردن و اگه حال میکردن میخریدن یا مثلا امتیاز میدادن

که البته چون در ماه مبارک بود من به قصد پشت و رو کردن بساط این عمه قحبه ها و فرو کردنه تک تک بطری ها  به کون کفار رفتم! که نشد! و انار از همه بهتر بود
علت فرو نکردن بطری ها هم این بود که با یه مشت چاقال چترباز رفته بودیم که اگه دست خودشون بود نفری یه قیف به کون خود میکردن و بشکه بشکه به خیک خود شراب میریختن تا جان از کون مبارک خارج گردد


Saturday, September 4, 2010

تو راه برگشت که بودیم یه ماشین کت و کلفت زیر پامون بود که گویا امکانات فضانوردی هم داشت!! یعنی یه دکمه زیر آینه بود که برای مواقع اضطراری میزدیش و وصل میشد به مرکز پاسخگویی اضطراری که نمیدونم چی شد یهو راننده کس مغز ما هوس کرد دکمه رو بزنه
تا دستش خورد به دکمه یهو شروع کرد به بوق آزاد زدن، حالا هر چی هم میزدیمش دیگه قطع نمیشد، یارو هم ترسیده، ماشین و زد کنار جاده و خاموش کرد که به خیال خودش قطع بشه ولی بعد چند تا بوق یهو صدای اپراتور تو ماشین پخش شد؛ این بابا هم که از ترس داشت خودشو خیس میکرد برگشت به یارو گفت
sorry, we dialed wrong number!
آخه آدم کونی مگه میخواستی شماره شوهر عمه کونیتو بگیری که دستت خورد به این؟

حالا دوست داشتم قیافه یارو رو ببینم که چی در مورد ما فکر کرده، که مثلا اینا میخواستن با عمشون تماس بگیرن که این دکمه رو زدن یا فکر کردن دکمه رو بزنن اپراتور میاد ازشون میپرسه با کی کار داشتین عزیزم